گزارش کارآموزی رشته ارتباط تصويري ( گرافيك)

دسته بندي : فنی و مهندسی » کامپیوتر و IT
گزارش کارآموزي رشته ارتباط تصويري ( گرافيك) در 18 صفحه ورد قابل ويرايش

كيهان بچه ها ،كيهان بچه ها اولين مجله منتشر شده براي كودكان و نوجوانان.

بيشتر كارهايي كه در اين موسسه انجام مي شود مربوط به تصويرسازي براي داستانها و شعرهاي كودكان و نوجوانان است .

اين اولين اطلاعاتي بود كه من از اين موسسه بدون هيچ ذهنيت ديگري داشتم .

بعداز چندين بار كه به جاهاي مختلف طبق ليستي كه از دانشگاه گرفته بوديم براي گذراندن كارآموزي رفتيم و به دلايل مختلف قبول نكردند ، توسط استاد خوانساري ، مدرس كامپيوتر در دانشگاه خودمان و با چندين پيشنهاد ايشان به موسسه كيهان بچه ها معرفي شديم تا با آقاي رياضي مسئول امور فني و اجرايي صحبت كنيم ما هم با گرفتن يك نامه از دانشگاه به آنجا رفتيم . مسير راه چون در پايين شهر قرار داشت كمي نامناسب بود ولي اميد به اينكه بتوانيم در اين موسسه كار بكنيم ما را دلگرم مي كرد . بالاخره با پرس و جو به محل مورد نظر رسيديم .

بعداز رفتن به داخل موسسه از نگهباني كه در پشت يك پيشخوان بود خواستيم تا ما را نزد آقاي رياضي راهنمايي كنند و بعداز گرفتن برگه ورودي وارد يك حياط شديم كه به يك ساختمان ديگر ختم مي شد . وارد آسانسور ساختمان شديم بعداز رسيدن به طبقه سوم وارد راهروي باريكي شديم ، در انتهاي آن چند اتاق قرار داشت با خواندن تابلوهايي كه بر روي درها نصب شده بود اتاق مورد نظر را كه برعكس بقيه ها در شيشه اي داشت پيدا كرديم ، در زديم و وارد شديم ، يك سالن بزرگ كه برعكس انتظارات ما كه تصور مي كرديم هميشه شلوغ و پرتكاپو باشد بسيار خلوت و آرام بود ، در طرف راست ما قسمتي بود كه توسط پرده هاي حصير مانند از بقيه اتاق جدا شده بود كه آنطوري كه بعدا فهميديم اتاق كار آقاي عظيمي سرپرست امور هنري و كسي بود كه در واقع ما بايد زيرنظر ايشان كارهايمان را انجام مي داديم .

در قسمت هاي ديگر هم ميزهايي بود كه دور تا دور اتاق چيده شده بود و البته تقريبا هميشه كسي روي آنها كاري را انجام نمي داد . و با كنجكاوي فهميديم كه اتاق در انتهاي سالن سمت چپ محل كار مدير مسئول مجله آقاي اميرحسين فردي است ، كه مردي آرام و با طمأنينه كه هميشه با اينكه هيچ شناختي از ما نداشته ولي با سلامهاي مهربانانه خود ما را خوشحال مي كردند.

ميز كار آقاي رياضي هم در قسمت كمي جلوتر سمت چپ در ورودي بود كه دورتادور آن كتابخانه اي پر از كتاب قرار داشت .

نامه اي كه از دانشگاه داشتيم را به آقاي رياضي نشان داديم و بعداز نشستن و گفتگويي در رابطه با كاري كه بايد انجام دهيم ايشان گفتند كه بايد آقاي عظيمي را هم مطلع كنند . آقاي عظيمي بعدازظهر شنبه ها و سه شنبه ها به موسسه سر مي زدند تا تصويرسازيهاي كساني كه كار براي مجله مي آورند را تحويل بگيرند و كارهاي ديگر مجله را انجام دهند .

ما هم بعداز خداحافظي به نگهباني برگشتيم و براي تشكر از خانم خوانساري از نگهباني برگه اي ديگر براي ورود به اتاق خانم خوانساري گرفتيم ، وارد يك راهروي باريك و بلند شديم كه در انتهاي راهرو سمت راست اتاق خانم خوانساري قرار داشت ، در زديم و وارد اتاق شديم ، ايشان از ديدنمان بسيار خوشحال شدند و براي اطمينان از كارمان دوباره به آنجا برگشتيم ولي اين بار از پله ها رفتيم تا به بخش هاي ديگر هم سري بزنيم در اين حين ما به چاپخانه آنجا هم رفتيم و حتي خانم خوانساري به ما لطف كردند و مراحل چاپ مجله هاي ديگر را به ما نشان دادند و بعداز بازديد از چاپخانه به طبقه سوم رسيديم ،خانم خوانساري دوباره با آقاي رياضي صحبت كردند تا از كارمان مطمئن شوند .

و به اين ترتيب قرار شد تا در روز شنبه بعداز ظهر دوباره نزد آقاي عظيمي برويم . در جلسه بعدي كه با آقاي عظيمي از قبل صحبتي هم شده بود به آنجا رفتيم وارد اتاق كه شديم آقاي عظيمي ايستاده بودند نامه اي كه از دانشگاه داشتيم به ايشان داديم و بعداز نشستن و گفتگويي كوتاه قبول كردند كه دوره كارآموزي را زير نظر ايشان بگذرانيم .

جلسه اول كارهاي تصويرسازي من را نگاه كردند و ما هم مجله ها و تصوير سازيهاي آنها را ديديم . به غير از يك روز كه آقاي عظيمي نيامدند جلسه بعدي هم به همين منوال گذشت .

ما در روزهاي شنبه و سه شنبه بعدازظهر هر هفته يك كار از طرف آقاي عظيمي تحويل مي گرفتيم و در جلسه بعدي تصويرسازيي از آن مطلب به صورت اتود و يا اجرايي ارائه مي داديم و آقاي عظيمي درهر جلسه كارمان را رد يا تائيد مي‌كردند و در نهايت اشكلات جزئي كار را به ما مي گفتند . در آنجا با اينكه قبلا هماهنگ شده بود كه با آقاي عظيمي كار كنيم ولي تنها ايشان نبودند و دخالت بعضي افراد به موضوعاتي كه هيچ ربطي به آنها نداشت و تضعيف روحيه ما باعث شد تا انگيزه و دليلي براي رفتن به آنجا احساس نكنيم چون به تنهايي هم مي توانستيم هر هفته يك كار انجام دهيم به هر صورت من با توجه به علاقه اي كه داشتم كارم را ادامه دادم و همين تلاش ها باعث شد تا كارم با وجود لجبازيهايي در مجله چاپ شود . من هميشه سعي كردم از اين مدت استفاده ببرم هرچند هيچ اطلاعاتي در آنجا رد و بدل نمي شد . شايد هيچ تجربه اي در زمينه تخصص كاري كسب نكردم ولي كسب تجربه هايي نظير آشنا شدن با محيط كاري و طرز برخورد با آدمها زياد بي فايده نبود و به اين ترتيب دوره كارآموزي من هم به پايان رسيد .






گزارشي از كارهاي عملي انجام شده در دوره كارآموزي به همراه تصاوير



در جلسه اول كارهاي تصوير سازي من را نگاه كردند و ما هم مجله ها و تصوير سازي هاي آنها را ديديم به غير از يك روز كه آقاي عظيمي نيامدند جلسه بعدي هم به همين منوال گذشت.

در جلسه سوم بود كه دو موضوع به من داده شد

نامه كلاغ به درخت و نامه كلاغ به مترسك



نامه كلاغ به درخت ، در اولين اتود تاييد شود و در جلسه بعدي با 4 نوع تكنيك مختلف اجرا شد

مداد رنگي و خراش ، چاپ روي شيشه ، مداد رنگي ، پاستل رنگي .

تكنيك مداد رنگي و خراش و چاپ روي شيشه مورد تاييد قرار گرفت و بعد تكنيك چاپ روي شيشه براي چاپ در مجله در آرشيو قرار داده شد .



نامه كلاغ به مترسك . بعداز كشيدن طرحهاي مختلف از كلاغ و مترسك در چندين جلسه و ادغام آنها يك طرح را با تكنيك چاپ روي شيشه اجرا كردم مورد تاييد قرار گرفت و براي چاپ در مجله در آرشيو قرار گرفته شد .



موضوعي تحت عنوان سيب زرد و سيب قرمز به من داده شد .

در همان جا يك طرح كشيدم و با مداد رنگي اجرا شد و در جلسه بعد 2 بار با تكنيك اكلين دوباره اجرا كردم و مورد تاييد براي چاپ در مجله قرار گرفت و در شماره 2389 سه شنبه 19 خرداد 83 به چاپ رسيد .



اشاره اي به اولين روزهاي انتشار كيهـان بچه‌ها

مطلبي كه مي خوانيد سر مقاله اولين شماره « كيهـان بچه‌ها » در اولين سال چاپ آن است. يعني روز پنجشنبه ششم ديماه هزار و سيصد سي و پنج كه در سي و دو صفحه و با قيمت چهار ريال منتشر شد.

بچه‌ها آيا مي دانيـد چرا ما به اين فكر افتاديم كه براي شما يك مجله مناسب و خوب فراهم كنيم ، اگر نمي‌دانيد ، اين داستان را بخوانيد :

يك روز كه چند نفر دور هم نشسته بوديـم و گرم حرف و صحبت بوديـم ، بچه‌ها هم توي اتاق آمده بودند، ولي نمي دانستند چه كار بكنند.

يكي مجله برداشته بود، يكي هم خودش را با راديو سرگرم كرده بود ، ولي ... آنكـه مجلـه را برداشتـه بود، ورق زد، ورق زد، عكسهـايش را نگـاه كرد. حوصله‌اش سر رفت ،آن را زمين گذاشت و پي كار ديگر رفت.

آن يكي هم كه روزنامه را برداشته بـود، هنوز چند خط نخوانده بود كه آن را زمين انداخت و بلند شد. تنها آن يكي كه خودش را با راديو سرگرم كرده بود ، چند دقيقه بيشتر از آن دو تاي ديگر بازي كرد، بعد او هم از جا بلند شد و چون خسته شده بود، كمي فكر كرد آنوقت گفت : « خدايا چه كار كنم، خسته شدم ، بچه‌ها بياييـد برويم بيـرون ، اينها به درد ما نمي‌خورند ! »

هر سه از اتاق بيرون رفتند و چون بچه‌هاي بـاتربيت و حرف‌شنويي بودند و به آنها اجازه نداده بودند كه براي بازي كردن توي كوچه و خيابان بروند، توي حياط كمي « گرگم به هوا » و چند دقيقه « قـايم باشك » بازي كردند و چون اين بازيها را هم زياد كرده بودند، خسته شدند و كم‌كم داشتند بزرگترها را ناراحت مي‌كردند.

در همين موقع ، حـرف و صحبت ما به اينجا كشيده شده بود كه « بابا، اين بچه‌ها هم تقصيـر ندارند. آخر امروز روز جمعـه و تعطيـل آنهاست. صبح زود از خواب بيدار شده اند، كار و تكليف مدرسـه را انجام داده‌اند، حالا ديگر بي‌كار هستند و وسيله سرگرمي و تفريح مي‌خواهند ... »

يكي گفت : « بياييد براي بچه‌هاي خودمان و آشنايان يك باشگاه درست كنيم كه بروند آنجا و سرگرم بشوند.»

ولي ديگران با اين فكر موافقت نكـردند و گفتند: « اگر بتوانيم كاري بكنيم، بايد براي همه بچه‌ها باشد، بايد براي همه اين چند صدهزار بچه‌اي كه در اين مملكت زندگي مي‌كنند و از همه تفريحهـا و سرگرميها محروم هستند، فكري كرد.»

بالاخره راي دادند كه يك مجله براي بچـه‌ها منتشر كنيم كه داستانهاي تفريحي و مطالـب ديگري كه بچه‌ها دوست دارند، در آن باشد و آن را طوري بسازيم كه همه بچه‌ها در موقع بيكاري با آن سرگرم شوند.

همه عقيده داشتند كه اين كار از هر كار ديگري بهتر است. از بچه‌ها هم كه پرسيديم، گفتند خيلي خوب است و فكر ما را پسنديدند.

بچه‌ها، آن روز ما اينطـور قرار گذاشتيـم و حالا خدا را شكـر مي‌كنيـم كه توانستيم آنچه را كه فكر كرده بوديم، عمل كنيم.

در اولين شماره كيهـان بچه‌ها اين مطالب به چاپ رسيده بود :

چيستـان ـ چرا ايـن مجلـه منتشر شـد ـ مـادرم ( شعـري از عباس يمينـي شريف ) ـ دختر نارنج طلا ( افسانه ) ـ مداد غيبي ( تردستي ) ملكه گلها ( هانس كريستيـن آندرسن ، ترجمه كاوه دهگان ـ پري مـوطلايي ( كريستيـان پينو، ترجمه و اقتباس اوژني ژوزف) ـ معما، سرگرمي، كاردستي ـ داستان جمشيد و دختر پادشـاه زابل ـ چطور، چرا، چه وقـت ( علمي ) ـ نقاشي و كـار بچه‌ها ـ جدول و بازيهاي علمي.

اولين داستان تاليفي ( غير ترجمه‌اي ) در دومين شماره كيهـان بچه‌ها توسط عباس يميني شريـف با نام « تير و كمان سري » و نيز دوميـن شعر از او با عنوان «پدر» به چاپ مي رسد.

جالب است بدانيم كه اولين دختـر مشترك كيهـان بچه‌ها به نام « سلحشور » دانـش‌آموز دبستـان ملـي جهـان مينو تهـران و اوليـن پسر مشترك مجلـه « جهانگير جهانشاهي » دانش آموز دبستان ملي ابن سيناي شيراز بود كه عكس هر دو آنها در مجله چاپ شده بود.
دسته بندی: فنی و مهندسی » کامپیوتر و IT

تعداد مشاهده: 1337 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 18

حجم فایل:1,684 کیلوبایت

 قیمت: 24,900 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی: